امروز یکی از بچه ها سر ظهر گیر داد که بریم پارک.گفت خیلی وقته پارک نیومدی، بهتره بریم با هم یه دوری بزنیم منم اعصابم خورد بود و خسته بودم گفتم نمیام. ولی گیر داد و خلاصه ما هم راضی شدیم و رفتیم.(آخه سر ظهر کی میره پارک) . منم فک کنم یک عمری بود که نرفته بودم پارک شهرمون.خلاصه رفتیم دیدم بــــــــــــــــله. محمد(دشمن خونی من) هم اونجا هست. داشتن پاستور بازی میکردن. دوستم میگفت هر روز از سر صبح بازی میکنن تا الآن. منو که دید بازی رو بی خیال شد و اومد سر پا ایستاد و شروع کرد به خندیدن(میدونستم که میخواد تیکه بندازه). من و دوستم(مصطفی) بدون توجه از کنارش رد شدیم. همین که رد شدیم، محمد به من گفت دختر باز آزادشهر(منظورش منم) اینجا چی کار میکنه، نکنه اومده اینجا هم دختر بازی؟ منم اعصابم داغون شد و برگشتم گفتم خفه شو عوضی وقتی بهت محل نمیدم، تو هم کاری نداشته باش و خفه شو،بزن به چاک. رفتیم یقه به یقه بشیم که مصطفی ما رو جدا کرد.
بعد محمد گفت میلاد خان، دوستی با اون دختره یا نه؟ گفتم به تو ربطی نداره آشغال. گفت اگه نیستی شماره شو میخوای؟ گفتم هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد. بعد دوباره گفتم من از تو آشغال منت کشی نمیکنم که شماره شو بدی. گفت باشه پس بمون تو کف. گفت اگه میخوای باید بهم التماس کنی. منم گفتم من تو کف اون دختره می مونم ولی به تو التماس نمیکنم. بعد گفتم من میدونم تو شماره شو نداری فقط داری منو اذیت میکنی. گفت هر جوری میخوای فک کن بچه سوسول.
بعدش با دوستم رفتیم پیش بکس که داشتن شر و ور میگفتن و میخندیدن. Image may be NSFW.
Clik here to view.ما هم رفتیم یکم شر و ور گفتیم و یک ساعت بعدش برگشتیم خونه.Image may be NSFW.
Clik here to view.تو راه به دوستم گفتم نکنه محمد واقعا شماره شو داشته باشه؟ دوستم گفت دیوونه الآن همه تو رو میخوان اذیت کنن، محمد هم میخواست تو رو اذیت کنه و این حرفو به تو زد. گفتم من بد جور رفتم تو فکر، نکنه با محمد هم دوس بوده. گفت نه من مطمئنم که نبوده. بعدش گفت میلاد تو الآن خیلی ساده ای. گول هیچکسی رو نباید بخوری. مواظب باش کسی بخاطر اون دختره از تو سو استفاده نکنه.
منم رفتم تو فکر تا الآن. نمیدونم والا چی کار کنم؟ دیگه دارم خل میشم. مغزم میگه ولش کن دختره رو ، بزار بره پی کارش و بی خیال دنیا باش . اما دلم میگه اون بهترین و خوشگل ترین دختریه که تا حالا دیدم و ول کردن دختره یعنی تباه شدن این همه زحمت و بی آبرویی که بخاطرش کشیدم. و همینطور میگه تو جوانی و نباید به این زودی بی خیال دنیا بشی.
بچه ها نمیدونم چی بگم. من عاشق دختره ام. راهنماییم کنین. من دیگه بهش نزدیک نمیشم و قصد ندارم برم تهران دنبالش. چون بی فایده س . فقط چشم دوختم به سال های بعد که بریم خواستگاریش و شاید فرجی بشه و اون به من بله رو بگه.Image may be NSFW.
Clik here to view.